تاریخ مجسمه سازی از روم باستان

امپراطوری روم باستان حدود ۵۰۰ سال دوام داشت و از ۲۷ ق. م تا سال ۴۷۶ میلادی بر پهنه گسترده‌ای از اروپا، شمال آفریقا و آسیا حکمرانی نمود.
این فرهنگ هرچند در آغاز با تأثیرات هنرمندان و مجسمه سازان آتروسکی مواجه بود اما به مرور ویژگی‌های شخصی خود را پیدا نمود به طوریکه مجسمه‌های رومیان به سبکی کاملاً رئالیسم طراحی و اجرا شدند و متناسب با تاریخ روم، شیوه و شکلی حماسی و قهرمانی یافتند.
اصلی‌ترین دلیل ساخت اینگونه از مجسمه‌ها نشان دادن صلابت و شکوه امپراطور در اداره حوزه پادشاهی رومیان بود. چنانچه از این عصر نقوش برجسته با زمینه‌های مختلف نمادین و مسیحی و همچنین تابوت‌ها و بناهای تاریخی را کنار بگذاریم، هنرمندان و مجسمه سازان این دوره اغلب به طراحی و ساخت تندیس‌های نیم تنه از سلاطین و زنان و دیگر بزرگان سیاسی و نظامی مشغول بودند.

هنر مجسمه سازی در امپراطوری روم

با دوپاره شدن امپراطوری روم به مناطق شرقی و غربی، امپراطوری روم شرقی یعنی بیزانس (۴۵۰م-۳۳۰) در قسطنطنیه شکل گرفت و در پی آن شاخه ارتودوکس مسیحیت از ساخت مجسمه‌های بزرگ و سه بعدی و نقش برجسته‌های عمیق ممانعت به عمل آمد و هنر مجسمه تنها به نمونه‌هایی از نقش برجسته روی عاج و طلاکاری محدود گردید.
پس از رومیان اروپا وارد قرون وسطی (۸۰۰م-۵۰۰) و عصر تاریک خود در بسیاری از زمینه‌ها از جمله مجسمه‌سازی به مفهوم تندیس‌سازی و ساخت سردیس‌ها شد.
در این دوره هرچند از قدرت هنر کلیسا و توانمندی شهرها در ساخت انواع مجسمه کاسته شد اما ساخت انواع صلیب و بناهای مختلف تدوام داشت.
صلیب‌های بزرگ سلتی به انواع نقوش و روایت‌های انجیل مزین بود و بناهای معماری نیز شامل سرستون‌ها و تزئیناتی می‌شد که بی‌ارتباط با هنر مجسمه‌سازی نبود.
اروپا بعد از این ایام پر فراز و نشیب و ناخوشایند و از قرن دهم به بعد و تجدید نیروی کلیسا دوره‌ای تازه را تجربه نمود.
ساخت کلیساهای جدید و متعدد در اکثر اروپا باعث شکل گیری سبکی تازه به نام رومانسک یا رومی‌وار (قرون دهم تا دوازدهم میلادی) شد که در انگلستان و ایرلند به آن هنر نورمان گفته می‌شد.
با آغاز این سبک، علاوه بر معماری جدید که بر هنر و معماری رومی استوار بود، مجسمه‌ها و انواع نقش برجسته‌ها تزئینات مجدد احیا شدند و هنرمندان مشهوری چون ماتئو، بندتوآنته لامی، کابستانی، گیشله برتوس در تاریخ هنر جهان ثبت گردیدند.

هنر مجسمه سازی در امپراطوری روم

نقش برجسته صومعه ماریا لاک، هنر رومانسک

دوره گوتیک (۱۳۰۰م-۱۱۵۰) حد فاصل دو دوره رمانسک و رنسانس و هنر آن حاصل پیشرفت در سبک و فنون و تکنیک‌های تازه و عصر طلایی قدرت هنر مذهبی است.
هنر گوتیک در نیمه دوم سده دوازدهم آغاز و تا نیمه قرن شانزدهم میلادی تداوم داشت طیف وسیعی از هنرها از جمله معماری، مجسمه‌سازی، نقاشی، شیشه‌های رنگی، نقاشی فرسک و غیره را (البته در خدمت کلیسا) شامل می‌شد.
وجه مشخصه هنر مجسمه‌سازی در این دوره ساخت پیکره‌های متعدد ظریف و با فرم کشیده پیامبران و حواریون مسیح و انواع هیولاها و گتروسک‌ها بر سردر کلیساها می‌باشد.
عصر رنسانس (۱۶۰۰م-۱۴۰۰) نقطه پایان هنر گوتیک و آغاز دوره‌ای جدید در فرهنگ و هنر اروپا بود.
رنسانس عصر نوزایی، انسان گرایی و رجعت به سنت‌های کلاسیک مجسمه‌سازی و معماری بود.
این سبک از هنر در شهر فلورانس پا به عرصه نهاد و به کمک هنرمندانی مثل برونلچی، دوناتلو، ماساچو و باتیستا آلبرتی رشد و تداوم یافت این شیوه از هنر سپس به شهر رم نقل مکان کرد و شهرهای دیگر از جمله شمال اروپا را نیز تحت تأثیر خود قرار داد.
در ابتدای این عصر، هنرمندان تلاش می‌نمودند تا تجربیات گوتیکی خود را با الهام گرفتن از مجسمه‌های یونان و روم باستان رشد و توسعه دهند.
رنسانس در زمینه هنر شاهد بزرگترین هنرمندان بود که از جمله آن‌ها باید به لئوناردو داونچی و میکل آنژ اشاره نمود که با خلق شاهکارهای عظیم هنری، هنرمندان هم عصر و ادوار بعدی را شیفته نبوغ و تبحر خود نمودند.
آثاری چون پیئتا و داوود به تعبیری مجسمه‌های فرا انسانی و اوج قدرت مجسمه‌سازی میکل آنژ می‌باشند.

هنر مجسمه سازی در امپراطوری روم

مجسمه پیئتا، اثر میکل آنژ، دوره رنسانس

در طول قرن شانزدهم کلیسای کاتولیک شاهد تغییراتی بود و به همین سبب طراحان، معماران، مجسمه سازان و نقاشان زیادی به کار گرفته شدند و طی آن سبک هنری باروک (۱۶۰۰-۱۷۰۰م) شکل گرفت.
سبک باروک واپسین سبک ایتالیایی بود که به معیاری جهان شمول مبدل گردید و هنرمندانی چون لورنزو برنینی، الساندرو الگاری، فرانکو دکزنوی، فرانکو گیراردون و آنتونی کویسوا را به جهانیان معرفی نمود.
مشهورترین و خلاق‌ترین مجسمه ساز باروک یعنی برنینی که از قضا معمار برجسته‌ای نیز بود با تأثر از هنر یونان و آثار میکل آنژ منشاء خلق مجسمه‌ها و ستون‌های پیچیده و عظیم برخی از کلیساهای این دوره گردید که از شاخص‌ترین آن‌ها اثر آپولو و دافنه است.
در پی سبک باروک و در پاسخگویی به جدیت در این شیوه، سبک روکوکو (۱۷۸۹م-۱۷۰۰) با شیوه‌ای شاد، عاطفی با تزئینات زیاد و عدم توجه به کارکردهای کلاسیک در فرانسه به وجود آمد و زمینه‌های مختلف معماری و تزئینات، نقاشی، پیکرسازی، طراحی اشیاء زینتی و کاربردی را تحت تأثیر قرار داد.
از پیکره تراشان مشهور این سبک می‌بایست به گیلامه کاستو، کویسوا، ادمه بوشاردن، باتیست پیگان، اتن فالکونت در فرانسه، هنرمندانی چون ریسبراک، فرانکو روبیلیاک و گیبونز در انگلستان و افرادی مثل پرموزر و گونتر در آلمان اشاره نمود.
در قرن هجدهم میلادی دیگر شیوه روکوکو جوابگوی تغییرات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نبود و لذا جای خود را به سبک نئو کلاسیک داد که از علل شکل گیری آن علاوه بر انقلاب فرانسه، علاقه جدید و علمی به کهن الگوهای دوران کلاسیک روم و یونان همراه با کاوش‌های باستان‌شناسی و نظریه‌ها و نوشته‌های وینکلمان بود که در آثار یونانی «سادگی نجابت و عظمت آرام» را می‌دید و به هنرمندان می‌گفت که از هنر یونانی پیروی کنند.

هنر مجسمه سازی در امپراطوری روم

نیم تنه مدوسا، اثر لورنز و برنینی، دوره باروک

از جمله هنرمندان نئو کلاسیک می‌توان افرادی چون آنتونیو کانوا، ژان باتیست پیگال، جان فلاکسمن و توماس بنکس را نام برد که علاوه بر تکیه بر هنر باستان، بر رئالیسم و تقارن توجه ویژه داشتند.

0 پاسخ

پاسخ دهید

میخواهید به بحث بپیوندید؟
مشارکت رایگان.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *